در قسمتهایی از کتاب صوتی بامداد خمار می خوانیم: «بهار بود. نسیم بهاری بود. بوی شب بوها در گلدان بود. گلهای شوخچشم و زرد و بنفشه بود. صدای ساییده شدن برگ درختهای چنار در اثر باد بهاری بود و آواز قمر بود. آواز قمر.» «خندید و من خوشحال شدم. دندانهایش ردیف و سفید و محکم بود. مثل این که مشکل فقط دندانهای او بود که کمتر از دندانهای پسر عطاالدوله نبودند. قربان قدرت خدا بروم. این شاگرد نجار در این دکان کوچک چهقدر زیباتر از پسر محترم و زیبای شازدهخانم مینمود. یا شاید به چشم من اینطور بود. الحق که جای او این نبود. جای او در کاخ پادشاهی بود.»
«بامداد خمار» نام کتابی به نویسندگی «فتانه حاجسیدجوادی (پروین)» و معروفترین و پرفروشترین کتاب این نویسنده است. این کتاب تاکنون ۵۵ بار تجدید چاپ شده است. بامداد خمار را میتوان کتابی عامهپسند با داستانی روان و پرکشش دانست. دلیل محبوبیت و مقبولیت آن را هم باید در همین امر جستوجو کرد. این کتاب بارها و بارها مورد نقد و بررسی قرار گرفته که در این میان «نجف دریابندری» یکی از موافقان آن بوده است. مطلبی که دریابندری در دفاع از بامداد خمار نوشت، مورد نقد شدید «هوشنگ گلشیری» قرار گرفت. با وجود همهی این اوج و فرودها، بامداد خمار توانسته یکی از رمانهای محبوب و پرفروش ادبیات معاصر ایران باشد. در ادامه بخشی از این کتاب را میخوانیم: «آفتاب اول زمستان بر برگهای سرخ و زرد آنها سایهروشنی مطبوع به وجود آورده بود. لای دری که به حیاط میرفت گشوده بود و نسیم سردی از در توری جلوی آن عبور میکرد و از آنجا به اتاق نشیمن که دختر جوان آن را با حرص و ولع استشمام میکرد، زیرا که دل درون سینهاش میسوخت. کف راهرو و اتاق با پارکت پوشیده شده و هرجا که مناسب بود قالیچههای رنگی کرک و ابریشم افکنده بودند. بدون شک مادرش نه تنها زیبا بود، بلکه ذوق و سلیقهی سرشاری نیز داشت».
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.